شهیدان

امام جعفرصادق (ع): من قُتِلَ فی سَبیلِ اللهِ لَم یُعَرّفْهُ اللهُ شَیئاً مِن سَیِّئاتِه.

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ شهیدان خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.


محسن فخری‌زاده دانشمند هسته ای ایران مورد حمله تروریست‌ها قرار گرفت و به درجه شهادت نائل شد. به گزارش روابط عمومی و امور بین الملل معاونت پرورشی و فرهنگی، محسن فخری‌زاده مهابادی در سال 1336 در قم متولد شد و در۷ آذر ۱۳۹۹ در منطقه آبسرد دماوند به دست عاملان استکبار به شهادت رسید. وی دارای تحصیلات کارشناسی ارشد مهندسی هسته ای بود. از ابتدای روی کار آمدن جمهوری اسلامی و تشکیل سپاه به عضویت سپاه در آمد و درجه نظامی سرتیپ پاسدار را داشت. با تشکیل واحد تحقیقات ویژه اتمی (تیم ۳۲) در سال ۱۹۸۳ در مرکز تحقیقات سپاه پاسداران ، فخری زاده از همان ابتدای تشکیل در این مرکز فعالیت خود را شروع کرد. محسن فخری زاده از سال ۱۹۹۲ بعنوان عضو هیئت علمی دانشکده فیزیک دانشگاه امام حسین سپاه، امکانات این دانشگاه را در جهت تحقیقات هسته ای بکار گرفت و سپس رییس دانشگاه صنعتی مالک اشتر شد. او رییس سازمان پژوهش و نوآوری دفاعی (سپند) بود. لازم به ذکر است نام محسن فخری‌زاده به عنوان یکی از پنج شخصیت ایرانی که در فهرست ۵۰۰ نفره قدرتمندترین افراد جهان که از سوی نشریه آمریکایی فارین پالیسی منتشر شده است. نام فخری‌زاده تحت عنوان دانشمند ارشد وزارت دفاع و پشتیبانی نیرو‌های مسلح و رئیس پیشین مرکز تحقیقاتی فیزیک (PHRC) در تاریخ ۲۴ مارس ۲۰۰۷ میلادی، در فهرست تحریم شدگان ایران توسط شورای امنیت سازمان ملل قرار گرفت. محسن فخری‌زاده تنها دانشمند هسته‌ای ایرانی است که بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی نام او را مستقیما در شو تبلیغاتی سال گذشته خود به زبان آورد و مدعی شد روی برنامه تسلیحاتی اتمی کار می‌کرده است. محسن فخری زاده از دانشمندان موثر و رده بالای حوزه تحقیقات علمی در کشور بوده است. ترور این دانشمند حوزه موشکی کشور در منطقه آبسرد دماوند (استان تهران) اتفاق افتاده است و پس از حادثه متاسفانه تلاش‌ها برای احیای این شخص به نتیجه نرسیده و این دانشمند به شهادت رسیده است.

حذف پست های مرتبط با شهید فخری زاده در اینستاگرام - خبرگزاری مهر | اخبار  ایران و جهان | Mehr News Agency


[ بازدید : 40 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 21 دی 1399 ] [ 11:57 ] [ زهرا علی ئی ]

[ ]

زندگینامه شهید محمد حسین فهمیده


محمد حسین فهمیده، فرزند محمد تقی در سال 1346 در خانواده‌ای مذهبی در محله پامنار شهر قم چشم به جهان گشود. وی دوران کودکی را همراه سایر فرزندان خانواده و درکنار برادرش داوود که وی نیز سه سال بعد از شهادت محمد حسین، شهید شد، با صفا و صمیمیت و در زیر سایه محبت و توجه پدر و مادری مهربان، سپری کرد. محمد حسین در سال 1352، به مدرسه رفت و کلاس اول تا چهارم ابتدایی را با یک معلم روحانی طی کرد. سال پنجم ابتدایی و اول و دوم راهنمایی را به دلیل انتقال خانواده اش به کرج در دو مدرسه در این شهر گذراند. در همین دوران بود که به واسطه حوادث انقلاب، روح وی نیز، مانند میلیون‌ها جوان و نوجوان دیگر کشور، دچار تحولات عظیمی گردید. وی شیفته و عاشق امام (ره) بود و با تمام وجود سعی در اجرای فرامین امام داشت. او می‌گفت: امام هر چه اراده کند، همان را انجام خواهم داد و من تسلیم او هستم. فهمیده دوازده ساله بود که حوادث کردستان اتفاق افتاد. خود را به کردستان رساند، ولی به دلیل کمی سن، برادران کمیته او را باز می‌گردانند و درصدد برمی آیند که در حضور مادرش از او تعهد بگیرند که دیگر از شهرستان کرج خارج نشود.ولی او رضایت نمی دهد و خطاب به آنان می‌گوید که خودتان را زحمت ندهید. اگر امام بگوید، به هر کجا که باشد، آماده رفتن هستم. در همان روزهای نخست جنگ تحمیلی، محمد حسین تصمیم می‌گیرد که به جبهه برود و با متجاوزان بعثی بجنگد.


زمزمه رفتن را در خانواده و بین دوستانش می‌افکند. در یکی از بیمارستان های کرج خود را به یکی از دوستانش که بستری بود، می‌رساند و با او خداحافظی می کند و از جبهه و جنگ برای او می گوید و تکلیف الهی خود را گوشزد می کند. یک روزکه به بهانه خرید نان از منزل خارج شده بود، مبلغ 50 تومان را به دوستش می‌دهد و از او می‌خواهد که نان را بخرد و به منزل آن ها ببرد و تصمیم خود را برای رفتن به خوزستان به او می‌گوید و از وی می‌خواهد که تا سه روز به خانواده‌اش خبر ندهد تا مانع رفتن او نشوند و سپس آن‌ها را مطلع کند. در تهران یکی از پاسداران کمیته متوجه تصمیم او شده و با وی صحبت و سعی می‌کند او را از تصمیم خویش منصرف نماید، اما موفق نمی شود.

شهید فهمیده که در عزم خود راسخ بود، خود را به شهرهای جنوب کشور می رساند و هرچه تلاش می کند که همراه گروه یا دسته ای که عازم خطوط مقدم جبهه هستند، برود ، موفق نمی شود. تا با گروهی از دانشجویان انقلابی دانشکده افسری برخورد کرده و به نزد فرمانده آنان می رود واز او می خواهد که وی را با خود ببرند. فرمانده امتناع می کند، اما شهید فهمیده ، آن قدر اصرار می کند تا فرمانده را متقاعد می کند که برای یک هفته اورا همراه خود به خرمشهر ببرد. دراین مدت کوتاه هر کاری که پیش می‌آید حسین پیشقدم شده و استعداد و قابلیت خود را درهمه کارها نشان می دهد. در همین مدت کوتاه حضور در خرمشهر با دوستش به نام محمد رضا شمس، مجروح می شوند و آن دو را به بیمارستان منتقل می‌کنند و علی رغم مخالفت فرمانده آن گروه و با حالت مجروحیت، دوباره به خطوط مقدم در خرمشهر برمی‌گردد.


در حین برخورد با فرمانده و پس از ممانعت وی از حضور درخط مقدم، چشمان حسین پراز اشک شده و با ناراحتی به فرمانده می‌گوید: من به شما ثابت می‌کنم که می‌توانم به خط بروم ولیاقت آن را دارم.

او برای اثبات لیاقت خود یک بار به تنهایی به میان عراقی ها رفته و لباس و اسلحه‌ای از عراقی ها به دست می‌آورد و در هیئت یک عراقی به نیروهای خودی نزدیک می‌شود، به طوری که رزمندگان مشاهده می‌کنند که یک عراقی کوچک به طرف آنان می آید! می خواهند به او شلیک کنند، که یکی از آنان می گوید، صبرکنید با پای خودش بیاید تا اسیرش کنیم. هنگامی که نزدیک می‌شود، می‌بینند حسین است که خواسته ثابت کند که می تواند با دست خالی هم با عراقی ها بجنگد و شهامت ولیاقت حضور در خط مقدم را دارد. مسوول گروه که به توانمندی و توانایی واراده پولادین حسین برای رزم در جبهه اعتماد واطمینان پیدا می‌کند، به او اجازه ماندن درجبهه را می‌دهد. از آن پس او به اتفاق دوست شهیدش محمد رضا شمس، در یک سنگر قرار داشتند تا در هجوم عراقی ها به خرمشهر محاصره می‌شوند. محمد رضا شمس، دوست و هم سنگر حسین زخمی می‌شود و حسین با سختی و زحمت زیاد او را به پشت خط می رساند و به سنگر خود بر می‌گردد و می بیند که تانک‌های عراقی به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده و در صدد محاصره آن ها هستند. حسین در حالی که تعدادی نارنجک به کمرش بسته و در د ستش گرفته بود به طرف تانک ها حرکت می کند. تیری به پای او می‌خورد و از ناحیه پا مجروح می‌شود.


اما زخم گلوله نمی تواند از اراده محکم و عزم پولادین او جلوگیری نماید. بدون هیچ دغدغه و تردیدی تصمیم خود را عملی می‌کند واز لا به لای امواج تیر که از هر سو به طرف او می آمد، خود را به تانک پیشرو می رساند وآن را منفجر می‌کند و خود نیز تکه تکه می شود. افراد دشمن گمان می کنند که حمله ای از سوی نیروهای ایرانی صورت گرفته است، جملگی روحیه خود را می بازند و با سرعت تانک‌ها را رها کرده و فرار می‌کنند. در نتیجه، حلقه محاصره شکسته می شود و نیروهای کمکی هم می‌رسند و آن قسمت را از وجود متجاوزان پاک سازی می کنند.

صدای جمهوری اسلامی ایران با قطع برنامه های خود اعلام می کند که نوجوانی سیزده ساله با فداکاری زیر تانک عراقی رفته آن را منفجر کرده و خود نیز به شهادت رسیده است . امام قدس سره در پیامی که به مناسبت دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی صادر می کنند، جملات معروف خود را پیرامون او می‌فرمایند: رهبر ما آن طفل سیزده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگ تر است، با نارنجک ، خود را زیر تانک دشمن انداخت وآن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.


امام خمینی در پیامی که برای ملت ایران فرستاد در باره این شهید فرمود: رهبر ما آن طفل دوازده ساله‏اى است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگتر است، با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید. به این ترتیب و با این کلمات، حسین و فداکاری و شجاعت او جاودانه شد. بقایای پیکر شهید حسین فهمیده در بهشت زهرا، قطعه 24، ردیف 44، شماره 11، به خاک سپرده می شود.


«...تذکر متواضعانه‏اى است به حضرات گویندگان و نویسندگان اعم از روحانیون معظم و سایر آقایان مطبوعات و تمامى رسانه‏هاى گروهى. عزیزان من! شما مى‏دانید آنچه که به دست آوردید از نفى طاغوت و جایگزین کردن جمهورى اسلامى به جاى آن، ارزان نبوده است بلکه با خون هزاران جوان مؤمن و هزاران معلول و مجروح که ما باید تا آخر عمر خود را رهین آنان بدانیم، به دست آمده است. این نعمت بزرگ الهى را ارزان از دست ندهید. شما حضرات آقایان که در پیروزى انقلاب سهیم بودید و اسلام و ایران مال خودتان است، سعى کنید قلمها و زبانهایتان در خدمت انقلاب و به ثمر رسیدن آن، که آزادى و استقلال در سایه جمهورى اسلامى و زیر پرچم توحید و اسلام بزرگ است، باشد. سعى کنید روحیه ملت را تقویت نمایید و در مقابل فحاشیهاى منحرفین که براى تضعیف روحیه ملت است بیدریغ فعالیت نمایید و از تضعیف اشخاص و یا گروههایى که در خدمت جمهورى اسلامى هستند و تضعیف آنان مستقیماً خدمت به جهانخوارانى است که در کمین نشسته‏اند تا از قلمها و زبانهاى شما بهره‏گیرى کنند، بپرهیزید.

انصاف نیست که جوانان عزیز اسلام از ارتش و سپاه و ژاندارمرى و بسیج و شهربانى گرفته تا گروههاى جانباز عشایر و عزیزان شهرها و روستاها در سراسر کشور در خدمت اسلام و مسلمین خون خود را نثار و جان خود را فدا کنند، ما در کنارى بنشینیم و با قلمها و زبانهاى خود قلب نورانى آنان را آزار دهیم. انصاف دهید که ما براى اسلام و کشور اسلامى خود چه کرده‏ایم و این جوانان عزیز از خود گذشته، از دانشگاهى تا روحانى و از روستایى تا شهرستانى و از کارگر تا بازارى چه کرده‏اند. از اول انقلاب تا کنون تمام رنجها و زحمتها و جانبازیها بر دوش این طبقات بوده است و آنان ولى نعمت ما بوده‏اند.رهبر ما آن طفل دوازده ساله‏اى است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگتر است، با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.

خداوندا! من از پیشگاه مقدس تو عذر مى‏خواهم که کودکان و جوانان عزیز ما خود را فدا کنند و ما بهره‏ کشى نماییم. صحیفه امام، ج‏14، ص: 74

[ بازدید : 46 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 21 دی 1399 ] [ 11:55 ] [ زهرا علی ئی ]

[ ]

زندگینامه شهید سپهبد محمدولی قرنی


سپهبد شهید «محمدولی قرنی» شخصیتی بود که نه تنها در تثبیت موقعیت ارتش در نظام جمهوری اسلامی نقش اثرگذار داشت بلکه با شهامت و ایستادگی در مقابل فروپاشی ارتش، به این نیرو هویت داد و به همین خاطر خاری در چشم دشمنان میهن اسلامی بود.

شهید قرنی اول فروردین ۱۲۹۲، در تهران و در خانواد‌های مذهبی متولد شد. در۱۰ سالگی پدر خود را از دست داد و از آن پس، در کنار مادرش زندگی سختی را گذراند. دوره متوسطه را در دبیرستان دارالفنون تهران آغاز کرد و در دبیرستان نظام ارتش به پایان رسانید. وی پس از دریافت دیپلم، در اول مهر۱۳۰۹ در دانشکده افسری ارتش پذیرفته و در سال ۱۳۱۱ با درجه ستوان دومی در رسته توپخانه فارغ التحصیل شد. شهید قرنی افزون بر دانشکده افسری، دوره ستاد دانشگاه جنگ و دوره سه ماهه این دانشگاه را نیز سپری کرد.

وی به علت شایستگی و کاردانی، رتبه‌های نظامی را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت و در آخرین مرحله، پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، با درجه سرتیپی در رأس رکن دوم ستاد ارتش قرار گرفت و تا ۲۰ بهمن ۱۳۳۶ در این سمت بود. وی در زمان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، فرمانده نظامی تیپ گیلان بود.

انتقادات سیاسی شهید قرنی نسبت به حکومت طاغوت، از پایان سال ۱۳۳۵ و در دوران نخست وزیری حسین علاء آغاز شد و کم کم به نقطه اوج خود رسید و لذا چند ماه بعد از جایگاه رکن دوم ستاد ارتش برکنار شد. خود قرنی در این باره چنین میگوید: «به علت شغلی که داشتم، متوجه فساد دربار شدم. هم شخص محمدرضا پهلوی و هم اطرافیان او، به شدت در این فساد سهم داشتند. من که خودم را مسئول میدانستم، چندین بار بابت این موضوع به شخص اعلیحضرت تذکر دادم، اما نتیجه نداشت»

شهید قرنی در سال ۱۳۳۹، متحمل ۲ سال و ۸ ماه زندان شد، از سال۱۳۴۱، مبارزات او علیه حکومت پهلوی پررنگتر شد؛ همزمان با آغاز مبارزه سیاسی حضرت امام خمینی (ره) علیه طاغوت، دلبستگی شهید قرنی به خواندن کتاب‌های سیاسی و مذهبی، او را نیز در زمرۀ شاگردان جنبش اسلامی امام (ره) وارد کرد و به چهره‌های مذهبی و انقلابی نزدیک شد؛ بنابراین ساواک در سال۱۳۴۲، او را به همراه شماری دیگر دستگیر و به مدت ۹ ماه در زندان انفرادی حبس کرد.

همسر سپهبد شهید قرنی می‌گوید: وی در زمان شاه و نظام طاغوت تا درجه سرلشکری ارتقا یافت، اما زمانی که متوجه اسلام‌زدایی و ستم‌کاری شاه و جنایات و خیانت‌های آمریکا در ایران شد، به تمام مزایای مادی و منزلت سرلشکری پشت پا زد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، شهید قرنی از سوی حضرت امام (ره) به عنوان نخستین فرد نظامی به عضویت شورای انقلاب انتخاب و ضمن بازگشت به ارتش با درجه سرلشکری، به‌عنوان رئیس ستاد ارتش انقلاب منصوب شد.

شهید قرنی در نخستین روز کاری اش در دفتر ریاست ستاد ارتش، گفت: «ما وارث یک ارتش از هم پاشیده هستیم که اسمش بود ارتش شاهنشاهی و مدعی بودند مجهزترین ارتش هاى دنیاست. شاید هم از جهت تجهیزات و اسلحه و مهمات اینطور بود، اما آنچه را که این ارتش لازم داشت، ایمان، وجدان و آرمان بود که ارتش فاقد آن بود. ارتشی داشتیم که به جای حفظ تمامیت ارضی و دفاع از مردم، به صورت یک ارتش شخصی درآمده بود و کسانی که میخواستند صادقانه خدمت کنند، به آن‌ها اجازه فعالیت داده نمی‌شد...»

در همان روز‌های آغازین انقلاب اسلامی که منافقین و فداییان خلق و بسیاری گروه‌های ضد انقلابی دیگر، شعار انحلال ارتش سر داده بودند، سرلشکر قرنی، در گفتوگویی اظهار داشت: «اگر ارتش ملی را به هر وسیله تضعیف کنند، استقلال ملی و تمامیت ارضی کشور به خطر میافتد. در ارتش، شکلی به وجود میآورم که دشمنان کشور نتوانند کوچکترین لطمه‌ای به ایران وارد کنند. ارتش بر مبنای ایدئولوژی اسلامی و عدل، باید به تدریج و با مرور زمان صورت بگیرد...»

ماجرای حزب دمکرات کردستان و گروهک کومله، مسلح بودن آنان در منطقه حساس کردستان و خلع سلاح پادگان مهاباد که موجب شد ضدانقلاب در اواخر اسفند سال ۵۷، پادگان لشکر ۲۸ سنندج را در محاصره خود بگیرد، ازجمله مواردی است که شهید قرنی، به‌عنوان رئیس ستاد ارتش باید در برابرش ایستادگی می‌کرد؛ از این رو شهید قرنی با کمک نیروی زمینی و هوانیروز، با وجود خطرات زیادی که وجود داشت، توانست پادگان لشکر را از محاصره نجات دهد.

پس از پیروزی انقلاب، معاندین در برنامه شوم خود برای جلوگیری از رشد نهال نوپای انقلاب اسلامی، ترور چهره‌ها و شخصیت‌های مهم لشکری و کشوری را طرح‌ریزی کردند و سپهبد قرنی، اولین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که روز سوم اردیبهشت سال ۵۸، پنج روز پس از نامگذاری روز ارتش از سوی امام عزیز (ره)، به دست گروهک منحرف فرقان در منزل شخصی اش واقع در خیابان، ولی عصر (عج) به شهادت رسید و نامش به عنوان نخستین شهید ترور و اولین سپبهد شهید ثبت گردید.

پیکر شهید سپهبد قرنی پس از تشییع باشکوه در تهران، به قم منتقل و در حجره ۳۷ صحن امام رضا (ع) حرم مطهر حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد؛ کتاب‌های «مرزبان»، «اولین امیر، اولین ترور»، «ن‍اگ‍ف‍ت‍ه‌ه‍ای‍ی از زن‍دگ‍ی س‍پ‍ه‍ب‍د ق‍رن‍ی»، «اشک هجران، مروارید غلطان» و «تحلیلی بر استعفانامه سپهبد شهید محمدولی قرنی» کتبی است که تاکنون در مورد زندگی و شهادت شهید قرنی منتشر شده است.

سپهبد شهید «محمدولی قرنی» از ولادت تا شهادت


[ بازدید : 50 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 21 دی 1399 ] [ 11:51 ] [ زهرا علی ئی ]

[ ]

زندگینامه سپهبد علی صیاد شیرازی


سرلشکر شهید صیاد شیرازی در سال ۱۳۲۳ در شهرستان درگز در استان خراسان دیده به جهان گشود

او پس از اتمام تحصیلات ابتدایی و دبیرستان وارد دانشکده افسری و در سال ۱۳۴۶ موفق به اخذ دانشنامه لیسانس از آن دانشکده شد.

وی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به‌مدت چندسال در بخش‌های مختلف ارتش به ویژه در غرب کشور به پاسداری از کشور پرداخت و در سازماندهی و فعالیت نیروهای انقلابی در ارتش تلاشی گسترده داشت.

شهید پس از پیام امام خمینی مبنی بر شناسایی نیروهای مخلص ارتش طاغوت، شناخته شد و به خاطر توان بالای سازماندهی‏اش مورد توجه حضرت امام و یاران انقلاب اسلامی قرار گرفت.

وی پس از طی دوره تخصصی توپخانه در آمریکا با درجه ستوان‏یکم و سمت استادی، در مرکز آموزش توپخانه اصفهان به تدریس پرداخت و در همان شرایط به‌عنوان عنصری حزب‏اللهی در جهت ‏سازماندهی نظامیان انقلابی فعالیت خود را آغاز کرد.

تلاش‌های وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ساماندهی ارتش و ساختار نیروهای مسلح متجلّی شد.

از مهم‌ترین اقدامات او پس از پیروزی انقلاب اسلامی، می‌توان به تهیه طرح‌های عملیاتی که منجر به شکستن حصر شهرهای سنندج و پادگان‌های مریوان، بانه و سقز شد، اشاره کرد.

شهر سنندج با تشکیل ستاد عملیات مشترک ارتش و سپاه پاسداران توانست پس از 21 روز مقاومت و دفاع از سوی مدافعان خویش، کاملاً از تصرف و تسلط نیروهای ضد‌انقلاب خارج شود. پس از تحقق و اجرای موفق این طرح‌ها، شهید صیادشیرازی، با 2 درجه ارتقاء، با درجه سرهنگ تمامی به فرماندهی عملیات غرب کشور منصوب شد.

وی در آخرین ماه‌های ریاست‌جمهوری بنی صدر به‌دلیل برخورداری از روحیه انقلابی و مقابله با خیانت‌های او از سمت مذکور عزل شد و پس از آن تا عزل بنی صدر و فرار مفتضحانه او به فرانسه، به دعوت شهید کلاهدوز در ستاد مرکزی سپاه پاسداران به خدمت پرداخت.

سپهبد علی صیاد شیرازی پس از خلع بنی صدر، برای پایان دادن به ناهماهنگی ارتش و سپاه در آن دوران، قرارگاه مشترک عملیاتی سپاه و ارتش را راه‌اندازی کرد و به‌عنوان فرمانده ارشد در آن قرارگاه مشغول به فعالیت شد.

یاد فتح بزرگ

او در مهر ماه سال ۱۳۶۰ به پیشنهاد رئیس شورای‌عالی دفاع از سوی امام خمینی به فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی منصوب شد. در این منصب فرماندهی نیروهای ارتش اسلام در عملیات‏های پیروزمند ثامن‌الائمه، طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس را بر عهده داشت.

عملیاتی که سرنوشت جبهه‌های اسلام علیه کفر را به پیروزی رقم زد و روند جنگ تحمیلی را در مسیر پیروزی ارتش اسلام قرار داد. وی در ۲۳ تیرماه ۱۳۶۵ طی حکمی از سوی حضرت امام خمینی به عضویت‏شورای‌عالی دفاع منصوب شد.

به‌دنبال مسئولیت خطیر شهید صیاد شیرازی در شورای‌عالی دفاع، با درخواست رئیس شورای‌عالی دفاع و موافقت حضرت امام‏خمینی در مردادماه سال ۱۳۶۵ مسئولیت فرماندهی نیروی زمینی ارتش به برادر دیگری واگذار شد.

حضرت امام(ره) در حکم فرمانده جدید نیروی زمینی ارتش پیرامون خدمات آن شهید سرافراز چنین فرمودند: «با تقدیر از زحمت‏های طاقت فرسای سرکار سرهنگ صیادشیرازی که با تعهدکامل به اسلام و جمهوری اسلامی در طول دفاع مقدس از هیچ‏گونه خدمتی به کشور اسلامی خودداری نکرده و امید است در آینده نیز در هر مقامی باشد، موفق به ادامه خدمت‏های ارزنده خود شود.»

سپس در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۶۶ به همراه تعدادی دیگر از فرماندهان ارتش با پیشنهاد رئیس شورای‌عالی دفاع و موافقت امام خمینی به درجه سرتیپی ارتقای مقام یافت.

آن شهید در مهرماه سال ۱۳۶۸ به درخواست رئیس ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح و موافقت مقام معظم ‏رهبری و فرماندهی کل‏قوا به سمت معاونت ‏بازرسی ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح منصوب شد.

امیر شجاع سپاه اسلام در شهریورماه سال ۱۳۷۲ با حکم فرماندهی معظم کل قوا به سمت جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شد. صیاد شیرازی در 16 فروردین ۱۳۷۸ همزمان با عید خجسته غدیر با حکم مقام معظم فرماندهی کل قوا به درجه سرلشگری نایل آمد.


[ بازدید : 44 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

ادامه مطلب

[ يکشنبه 21 دی 1399 ] [ 11:49 ] [ زهرا علی ئی ]

[ ]

زندگینامه شهید احمدرضا عباسی


(شهید احمد رضا عباسی متولد 1/6/1344 هجری شمسی، در شهر آستانه از توابع شهرستان شازند در استان مرکزی به دنیا آمد؛ او فردی بشاش و قد افراشته، تیزهوش، مومن، با پشتکار، مردمدار و خوش برخورد بود و با صبر و اعتماد به نفس زیاد، مشکلات را حل می­کرد؛ در خانواده با اعضای خانواده بسیار رئوف و مهربان و برای فامیل و بستگان، احترام خاصی قائل بود.

احمد، تحصیلات پایه اول و دوم ابتدایی را در دبیرستان ابن سینا؛ پایه سوم، چهارم و پنجم ابتدایی را در دبستان نوبنیاد آستانه؛ مقطع راهنمایی را در حکیم نظامی و مقطع دبیرستان را در دبیرستان نصراله عزیز سلطانی (شهید مطهری) شهر آستانه طی کرد؛ تا لحظه شهادتش که در سال چهارم دبیرستان درس می خواند.

احمد از جمله زبده­ ترین دانش­ آموزان بود که علاقه زیادی به تحصیل علم و دانش داشت. احراز رتبه اول کلاس در دو پایه سوم و چهارم ابتدایی و سال های دوم و سوم دبیرستان، از جمله موفقیت­های وی در زمینه علمی است. در تحصیل، بسیار جدی و برنامه محور بود و اوقات فراغت خود را بیشتر به مطالعه کتاب های غیر درسی و انجام فعالیت فرهنگی و هنری می­گذراند.

به کتاب و کتابخوانی علاقه داشت. مبلغ زیادی از پولی که بدست می­آورد را صرف خرید کتاب های مذهبی می­کرد. در کتابخانه اختصاصی شهید، 129 جلد کتاب از وی باقی مانده است؛ از جمله: نهج البلاغه، صحیفه سجادیه، زنده یاد آیت ا... طالقانی، استاد شهید مطهری و...

دوران شکوفائی احمد در سن 13 سالگی و همزمان با اعتراضات مردم در جریانات قبل از پیروزی انقلاب در سال 1357 بود که به رغم کمی سن، در تظاهرات مردم آستانه بر علیه رژیم پهلوی و در سایر برنامه­ های انقلابی و مذهبی آستانه، حضوری جدی داشت.

او در تاریخ 14/9/1361 به پایگاه بسیج رفت و برای اعزام به جبهه و حضور در کنار رزمندگان نام نویسی کرد. در تاریخ 1361/9/18، جهت آموزش نظامی به پادگان حمزه تهران اعزام شد. آنچنانکه همرزمان او می­گویند : او در پادگان حمزه بسیار با نشاط و سرحال بود و با اعتماد به نفس بالا، بطور منظم در کلاس های آموزش نظامی شرکت می­کرد.

وی در تاریخ 1361/12/20 به همراه گردان یا زهرا(س) از تیپ قمر بنی هاشم، به نزدیکی پاسگاه زید عراق ( واقع درمرز مشترک ایران و عراق و در30کیلومتری شمال خرمشهر) اعزام شد و در ساعت 16:30 روز 1362/1/7، یعنی در آغاز سال نو و فصل شکوفائی گل­های لاله، هنگام عزیمت به سنگر فرماندهی جهت گفتگو با فرمانده­اش، مورد اصابت خمپاره دشمن قرار گرفت و به فیض عظیم شهادت نائل گشت)

شهید دانش آموز احمد رضا عباسی ؛ عروج به ملکوت - رسانه خبری، علمی و فرهنگی  رزمندگان | رسانه خبری، علمی و فرهنگی رزمندگان


[ بازدید : 44 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 21 دی 1399 ] [ 11:42 ] [ زهرا علی ئی ]

[ ]

زندگی نامه شهید حسینعلی عالی


سردار شهید حسینعلی عالی در محرم سال 1346 در روستای جهانگیر زابل در خانه ای عجین با عشق حسین متولد شد هنوز کودکی ورویاهای کودکانه را پشت سر نگذارده بود که پدرآگاهش مبارزه با طاعوت را به او آموخت اگر چه فرزند اول خانواده نبود اما خیلی زود مردانگی خود را نشان دادومسئولیت وسر پرستی از خواهران وبراداران کوچکتر را آنگاه که پدر به ماموریت می رفت به عهده می گرفت ،در کنار تحصیل به ورزش کشتی می پرداخت ودر هردو زمینه موفق بود .
حسین جوان اگر چه 14 بهار بیشتر از عمرش نمی گذشت اما دلش خدمت به انقلاب چون کبوتری در سینه می تپید .
اودر جستجوی حبل المتین الهی بود وبالاخره در جبهه های جنگ به آن چنگ زد او خیلی زود رسالت وتوانایی خود را شناخت ودر واحد اطلاعات عملیات بکار پرداخت .
در عملیات متعدد چون والفجر هشت،کربلا یک ،کربلا پنجحضور یافت در عملیات کربلا پنج مسئول محور و فرمانده اطلاعات عملیات لشکر ثارالله بود .
خصوصیات بارز این شهید مدیریت ،مسئوولیت پذیری،عشق به ولایت ،اطاعت و فرمانبرداری ،احترام وروحیه مشورت از خصوصیات ایشان بود .شور وشوق فروانی در جبهه ها داشت وبا فروتنی همواره خود را خدمتگزار رزمندگان می خواند .
در انجام فرایض وعمل به مستحبات و قرائت قرآن ودعا کوشا بود ،او از کودکی خلوتها با خدای خود داشت و اعضای خانواده و دوستانش خاطرات فراوان از مناجاتهای او به یاد دارند حاصل این نیایشها وسوز گداز ها رسیدن به مرتبه مکاشفات ودرجات روحانی است که یاران خاص گاه از آن یاد می کنند.
شهید بر اثر تلاش و مجاهده و مراقبه نفس به درجه ای رسیده بود که آیات الهی را به عینه در همه جا مشاهده می کردوبه مصداق آیه ((یسبح للِّهِِ ما فی السموات وما فی الارض ))با زمین و آسمان و کوه وشت ر تسبیح خا همزبان می شدمهمترین نشانه این حضور دائمی در برابرمعبود (مرگ آگاهی)اوبوداو خودبارها به زمان مرگ خویش اشاره داشته است.

سرانجام این شهید عارف در عملیات کربلای پنج هنگامی که جان یاران رادر خطر می بیند آخرین نماز خود را اقامه می کند وبا فرش کردن تن برروی سیم خاردارراه برای رزمندگان می گشاید وبه این طریق به دیدار معبود می شتابد.

زندگینامه شهید حسینعلی عالی


[ بازدید : 41 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 21 دی 1399 ] [ 11:38 ] [ زهرا علی ئی ]

[ ]

زندگی نامه شهید مرمحمت بالا زاده


نام: مرحمت
نام خانوادگی: بالازاده
تاریخ تولد: 17 /3/ 1349
تاریخ شهادت: 21 /12/ 1363
محل شهادت: جزیره مجنون از جزایر جنوب

عملیات: بدر

زندگی نامه

در هفدهم خردادماه 1349 در یك كیلومتری تازه كند «انگوت» در روستای «چای گرمی»، خانواده ای صاحب فرزندان دوقلویی می شوند كه یكی از آنها نیامده به سوی پروردگار بر می گردد و آن یكی برای خانواده اش تحفه ای می ماند. خانواده نام "مرحمت" را برایش بر می گزینند.

پدرش "حضرتقلی" در روستاهای اطراف دستفروشی می كرد و مادرش هم به كارهای خانه مشغول بود. مرحمت از اوایل كودكی جسور بود به طوری كه مادرش به او می گوید: «می ترسم چشم بخوری و نظر شوی»

بالاخره تحصیلاتش را تا ابتدایی ادامه می دهد و همین مواقع مصادف می شود با پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از آن شروع جنگ تحمیلی.

مرحمت دیگر نمی تواند تحمل كند و می خواهد در دوران ابتدایی به جبهه اعزام شود ولی هیچ كس تصورش را هم نمی كند كه او می خواهد به مناطق عملیاتی برود.

بالاخره مرحمت وارد بسیج می شود و توانایی های خود را نشان می دهد. در پایان دوره آموزشی در امتحان تیراندازی، مرحمت در كل گردان نفر پنجم شده و تعجب همگان را برانگیخته بود. ولی با تمام اینها به خاطر سن كمش با اعزام او مخالفت می كردند. چندین بار در مراحل اعزام در گرمی و اردبیل، و در خان آخر در تبریز اجازه اعزام به او داده نمی شود.

مرحمت سرش را پائین انداخته و با حسرت می گوید: "اینها به من می گویند سن تو كم است اما خیال كرده اند، هر طوری شده من باید خودم را به جبهه برسانم".

او به هر دری می زند تا اینكه فرجی پیدا شود. اما واقعاً هم سن و هم هیكل او در قد و قواره جنگ نبود.

مرحمت تكلیف خود را شناخته بود و بر اساس آن تكلیف باید به جبهه می رفت، لذا برای رسیدن به هدف، تصمیم بزرگی می گیرد و خود را به تنهایی و با مشقت هر چه تمام تر به پایتخت می رساند و به ملاقات رئیس جمهور می رود. با چه مشكلاتی وارد ساختمان ریاست جمهوری می شود، بماند.

رئیس جمهور وقت حضرت آیت الله خامنه ای مد ظله را ملاقات می كند. در آن ملاقات به حضور حضرت قاسم (ع) در واقعه عاشورا و 13 ساله بودن آن بزرگوار اشاره می كند و می گوید "اگر من 12 ساله اجازه حضور در جبهه ندارم، پس از شما خواهش می كنم كه دستور بدهید بعد از این روضه حضرت قاسم (ع) خوانده نشود."

حرف های مرحمت رئیس جمهور را تحت تأثیر قرار داد و ایشان دست خطی با این مضمون می نویسد كه «مرحمت عزیز می تواند بدون محدودیت به منطقه اعزام شود» یعنی مجوزی بسیار معتبر كه نوجوانی با این قد و قواره ولی شجاع و نترس از رئیس جمهور می گیرد، جای هیچ حرفی و حدیثی را باقی نمی گذارد.

توانایی های او در منطقه عملیاتی و در چندین عملیات، رابطه او با شهید باكری و اینكه شهید باكری به منظور تبلیغ و روحیه دادن به رزمندگان دیگر كه چنین فردی با سن كم، رو در روی دشمن می ایستد و جان فشانی می كند، مرحمت را برای دیگران الگویی می خواند.

مرحمت با آن جثه كوچك، قیافه معصومانه و دوست داشتنی، به فرمانده روحیه بچه ها تبدیل شده بود. نقل داستان و رشادت ها و شجاعت های او در میدان نبرد، موجب تقویت روحیه رزمندگان بود.

از جمله مسایل جالب درباره زندگی شهید بالازاده این است که هر زمانی این شهید بزرگوار برای مرخصی به پشت جبهه می آمده به درخواست امام جمعه شهر، قبل از خطبه های نماز جمعه برای مردم سخنرانی و آنها را برای رفتن به جبهه تشویق می كرد.

مرحمت در یكی از عملیات ها كه در حال برگشت به موقعیت خودشان بود، با نیروهای دشمن مواجه می شود و این در حالی بوده است كه آن شهید قهرمان اسلحه ای هم در اختیار نداشته است، ولی ناگهان متوجه شیئی می شود و آن را بر می دارد و به عربی می گوید: "قف" یعنی "ایست" آنها از ترس و وحشت تسلیم او می شوند و مرحمت در تاریكی شب آنها را به مقر می آورد.

افسر عراقی دستگیر شده به فرمانده ایرانی می گوید: "می خواهم از شما یك سوال بپرسم. من خودم در چند كشور دوره چریكی دیده ام ولی تابحال اسلحه ای كه سرباز شما بدست داشت را ندیده ام" نگو كه مرحمت كه به دستشویی رفته بود و اسلحه هم نبرده بود، متوجه اگزوز لودر می شود كه به زمین افتاده و آن را بر می دارد و عراقیها هم از خوفی كه خداوند بر دل آنها گذاشته بود، آن را اسلحه ای پیشرفته می بینند و مرحمت برای اینكه نیروهای دشمن را خوار و ذلیل نشان بدهد، به جای اینكه اگزوز را بیاورد آفتابه را می آورد و می گوید "من با این اسلحه شما را اسیر گرفته ام" این حرف باعث انفجار خنده در بین رزمندگان اسلام و باعث شرمساری نیروهای عراقی می شود.

مرحمت حدود سه سال در جبهه ها، جنگ كرده بود تا اینكه 21 اسفند 1363 در عملیات بدر در جزایر جنوب به درجه رفیع شهادت كه كمتر از آن حق او نبود نایل می آید.
«مرحمت بالازاده» روز 21 اسفند 1363 در عملیات «بدر» در جزیره مجنون شهید شد؛ در عملیاتی که شهید «مهدی باکری» هم در آن به آسمان پرگشود.

زندگی نامه و وصیت نامه شهید مرحمت بالازاده


[ بازدید : 48 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 21 دی 1399 ] [ 11:36 ] [ زهرا علی ئی ]

[ ]

زندگی نامه شهید بهنام محمدی


بهنام در منزل پدر بزرگش در خرمشهر به دنیا آمد. ریزه بود و استخوانی اما فرز چابک بازیگوش و سرزبان دار.

شهریور ۱۳۵۹ شایعه حمله عراقی ها به خرمشهر قوت گرفته بود خیلی ها داشتند شهر را ترک می کردند کسی باور نمی کرد که خرمشهر به دست عراقی ها بیفتد اما جنگ واقعاً شروع شده بود بهنام که فقط ۱۳ سال سن داشت، تصمیم گرفت بماند. او مردانه ایستاد.هم می جنگید هم به مردم کمک می کرد. بمباران که می شد می دوید و به مجروحین می رسید. او با همان جسم کوچک اما روح بزرگ و دل دریایی اش به قلب دشمن می زد و با وجود مخالفت فرماندهان، خود را به صف اول نبرد می رساند تا از شهر و دیار خود دفاع کند. بهنام چندین بار نیز به اسارت دشمن درآمد؛ اما هر بار با توسل به شیوه ای از دست آنان می گریخت.

برای فریب عراقی ها می زد زیر گریه و می گفت: “من دنبال مامانم می گردم گمش کردم” او با بهره گیری از توان و جسارت خود توانست اطلاعات ارزشمندی از موقعیت دشمن را به دست آورده و در اختیار فرماندهان جنگ قرار دهد.

عراقی ها که فکر نمی کردند این نوجوان ۱۳ ساله قصد شناسایی مواضع , تجهیزات و نفرات آنها را دارد , رهایش می کردند. یک بار که رفته بود شناسایی , عراقی ها گیرش انداختند و چند تا سیلی آبدار به او زدند جای دست سنگین مامور عراقی روی صورت بهنام مانده بود وقتی برگشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود هیچ چیز نمی گفت فقط به بچه ها اشاره کرد عراقی ها کجا هستند و بچه ها راه می افتادند. این شیر بچه شجاع و پرتلاش بختیاری در رساندن مهمات به رزمندگان اسلام بسیار تلاش می کرد. گاه آنقدر نارنجک و فشنگ به بند حمایل خود آویزان می کرد که به سختی می توانست راه برود.علاقه عجیبی به امام خمینی (ره) داشت، به گونه ای که اینگونه سفارش کرده بود: از بچه ها می خواهم که نگذارند امام تنها بماند و خدای ناکرده احساس تنهایی بکند.

بهنام محمدی نوجوان ۱۳-۱۲ ساله ای بود که در تمام روزهای مقاومت از ۳۱ شهریور تا ۲۸ مهر ۵۹ در خرمشهر ماند.

شهادت

با تشدید جنگ و تنگ ترشدن حلقه محاصره خرمشهر , خمپاره ها امان شهر را بریده بودند. درگیری در خیابان آرش شدت گرفته بود مثل همیشه بهنام سر رسید اما نارحتی بچه ها دیگر تاثیری نداشت او کار خودش را می کرد کنار مدرسه امیر معزی (شهید آلبو غبیش) اوضاع خیلی سخت شده بود. ناگهان بچه ها متوجه شدند که بهنام گوشه ای افتاده است و از سر و سینه اش خون می جوشید پیراهن آبی و چهار خونه بهنام غرق خون شده بود و چند روز قبل از سقوط خرمشهر شیر بچه دلاور خوزستانی بالاخره در ۱۳۵۹/۷/۲۸ پر کشید.

این کبوتر خونین بال در قطعه شهدای کلگه شهرستان مسجد سلیمان شهر آبا و اجدادش مدفون است. در سال ۱۳۸۹ طی یک مراسم باشکوه و با شرکت مسئولان و مدیران استان خوزستان و هزاران نفر از اهالی شریف شهرستان مسجد سلیمان ، مزار مطهر این شهید بزرگ به قطعه شهدای گمنام در ورودی شهر مسجد سلیمان انتقال یافت.

بهنام محمدی نوجوان ۱۳-۱۲ ساله ای بود که در تمام روزهای مقاومت از ۳۱ شهریور تا ۲۸ مهر ۵۹ در خرمشهر ماند. و به قول تمام بچه های خرمشهر باعث دلگرمی رزمنده ها بود. اینکه نوجوانی در آن سن و سال و با آن قد و قواره کوچک در شهری که بیشتر از اینکه بوی زندگی بدهد بوی مرگ و خون می دهد مانده، شاید امروز برای من و تو باور پذیر نباشد.

با خودم فکر می کنم چه می شود نوجوانی که تا قبل از ۳۱ شهریور در کوچه با هم سن و سال های خود بازی می کرد و آماده شروع سال تحصیلی جدید می شد بعد از۲ الی ۳ هفته به مدافعی تبدیل می شود که بعد از رفتنش همه مدافعان بی تاب اند. بهنام نمونه و تصویری کامل از حماسه آفرینی رزمندگان اسلام است که به خلق تفکر و فرهنگى غنى منجر شد ، که می توان از آن به عنوان « فرهنگ مقاومت و پایدارى » یا « فرهنگ ایثار و شهادت » نام برد.

زندگینامه شهید بهنام محمدی -آکازندگینامه شهید بهنام محمدی -آکا


[ بازدید : 47 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 21 دی 1399 ] [ 11:33 ] [ زهرا علی ئی ]

[ ]

زندگی نامه سردار دلها [1]


سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی فرمانده سابق نیروی قدس سپاه بود که ساعت ۱

بامداد روز ۱۳ دی ماه امسال توسط نیرو‌های ارتش تروریستی آمریکا در فرودگاه بر اثر حمله ۳

موشک لیزری از پهپاد آمریکایی به همراه شهید ابومهدی المهندس و چند تن از فرماندهان

الحشد الشعبی به شهادت رسید.

در اینجا می‌خواهیم تا به مناسبت فرارسیدن ۲۰ اسفندماه سالروز تولد سردار سلیمانی فرمانده

نیروی قدس سپاه مروری بر زندگی ایشان داشته باشیم.

شهید حاج قاسم سلیمانی ۲۰ اسفندماه سال ۱۳۳۵ در روستای قنات ملک از توابع رابر کرمان

در یک خانواده کارگری چشم به جهان گشود. ۱۱ سال بیشتر نداشت که پس از پایان تحصیلات

ابتدایی به کرمان رفت. پس از اخذ دیپلم به شغل بنایی مشغول شد و بعد‌ها فعالیت خود را به

عنوان پیمانکار در اداره آب کرمان آغاز کرد.

با پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ همزمان با پیمانکاری در اداره آب کرمان به صورت

افتخاری به عضویت سپاه کرمان درآمد. پیش از آغاز دفاع مقدس و با شورش کرد‌ها به مناطق

غرب کشور رفت. در حوادث انقلاب اسلامی ایران با روحانی مشهدی به نام رضا کامیاب آشنا

شد که او را وارد جریانات انقلاب کرد. سهراب سلیمانی برادر شهید می‌گوید که او یکی از

گردانندگان اصلی راهپیمایی‌های کرمان در زمان انقلاب بود.

هنگامی که عراق در سال ۱۳۵۹ به ایران حمله کرد، حاج قاسم سلیمانی چندین گردان از کرمان

را آموزش داد و به همراه آن‌ها راهی مناطق عملیاتی جنوب کشور شد. او حتی در دوره‌ای

فرماندهی سپاه آذربایجان غربی را نیز برعهده داشت.

با خاتمه یافتن شورش‌ کردها به کرمان بازگشت و فرمانده پادگان قدس سپاه کرمان شد.

اواخر سال ۱۳۶۰ سردار سرلشکر پاسدار محسن رضایی فرمانده کل سپاه پاسداران طی

حکمی سردار سلیمانی را به فرماندهی تیپ ثارالله منصوب کرد. او بسیار زیرک بود و با استفاده

از همین ویژگی در عملیات‌های مختلفی همچون والفجر ۸، کربلای ۱، کربلای ۵، تک شلمچه و

چندین عملیات دیگر بسیار موفق عمل کرد که حاصل آن کارنامه‌ای درخشان در این دوران بود.


[ بازدید : 42 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 19 دی 1399 ] [ 10:11 ] [ زهرا علی ئی ]

[ ]

انگیزه های شهادت طلبی


به طور خلاصه می توان انگیزه های شهادت طلبی را این گونه برشمرد:

1. رسیدن به تکامل و جاودانگی.

2. معامله سودمند با خداوند (تقدیم جان در برابر بهشت).

3. اطاعت ازخدا و رسول و اولی الامر.

4. کمک به مستضعفین و برپایی عدالت و آزادی و رفع ظلم و فتنه.

5. رسیدن به مقام والای شهادت که بالاترین نیکوئیهاست.

6. پالایش روح و آمرزش گناهان و نظر به وجه اللّه و پیوستن به لقاء اللّه و تقریب الی اللّه.

7. امر به معروف و نهی از منکر و احیاء و اشاعه سنتهای الهی و قبول در امتحان الهی و ذلت ناپذیری و ایثار در راه ارزشهای متعالی.

8. الگو سازی برای جامعه از طریق حماسه آفرینی و تحریک عواطف و احساسات برای ترویج حق طلبی و انجام مسئولیت اجتماعی و حساسیت در مقابل سرنوشت جامعه.

9. تزریق خون تازه به پیکر اجتماع و تقویت روحیه انقلابی در آحاد مردم.

10. انتخاب بهترین و هنرمندترین و زیباترین نوع مردن.

11. حضور در صحنه جهاد فی سبیل اللّه که بستر شهادت طلبی است و ادای تکلیف.

12. سیر و سلوک معنوی و طی طریق در آخرین و والاترین مراحل عرفانی و فنای فی اللّه و اثبات عشق حقیقی به معشوق.


[ بازدید : 36 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 19 دی 1399 ] [ 9:53 ] [ زهرا علی ئی ]

[ ]

ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]